راز موفقیت ایرانیان همراهی با طبیعت/ روستاها ذخیره فرهنگی ملتها/ انقلاب سبز شکست خورده است/ بازگشت به واحدهای خانوادگی شعار اصلی فائو است/ چرا سازمان توسعه روستایی در برنامه ششم وارد نشد
خبرگزاری کشاورزی ایران (ایانا) – وحید اسلامزاده:
از هنگامی که فائو اعلام کرده که روشهای منتهی به انقلاب سبز شکست خورده است چند سالی میگذرد، ما هنوز چارهای برای برونرفت از توسعه نیافتگی بخش روستایی نیندیشیدهایم. ازجمله مجلس هم برای بازگشت به کشاورزی خانوادگی و خرد هنوز راهکاری تدوین نکرده است؟ در عین حال هنوز معلوم نیست چرا سازمان توسعه منطقهای را وارد برنامه ششم نکردهایم؟ این در حالی است که کشت متناسب با شرایط چغرافیایی محلی وارد برنامهریزیهای توسعه و توسعه محلی شده است. اینها به همراه پرسشهای دیگر، موضوع گفتوگوی حاضر به دکتر محسن ابراهیم پور عضو هیات علمی دانشگاه خوارزمی است. او به روستا به مثابه ذخیره گاه حفظ اصالتها و ثروتهای مادی و معنوی نگاه میکند. کلید حل حاشیه نشینی را توسعه روستایی میداند و… این گفت و گو از نظرتان میگذرد:
***************
چالشهای عمده در راه توسعه روستایی چیست، و از کجا شروع شده است؟
بحران اندیشه و دانش در فرایند توسعه روستایی مهمترین چالش در ساحت مدیریت و تحقق پذیری طرحها و پروژهها است. سه چالش اساسی در طول سه دهه گذشته به وجود آمده است:
۱- چالش مدیریت کلان نگر کشور، که حداقل به دو پدیده شوم دیگر مبتلای مان کرد: یکی رانتهای آشکار که البته موارد پنهان آن هنوز صدایش درنیامده است. دوم مدیریت کلان کشور نه تنها رو به تخصصی شدن نرفته که بیشتر به سمت باندبازی رفته است که این جریان هر روز دارد قویتر هم میشود.
۲- چالش بعدی عدالت اجتماعی و شعارهایی است که در این زمینه داده شده است. بخشی از عدالت اجتماعی به توازن بین روستا و شهر و یا در سطح کلان بین فضای جغرافیایی ایران مرتبط میشود. در ارتباط با کنترل موالید موفق بودیم، به ویژه بعد از سال ۶۷. در ایران یک انفجار جمعیتی بین سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ داشتیم. و در حال حاضر کنترل بیکاری به همین دلیل بسیار مشکل است.
درباره افزایش امید به زندگی و کاهش مرگ و میر کودکان و ارتقاء سطح بهداشت هم موفق بودیم. حدود ۱۵ سال به سن زندگی ایرانیان اضافه شده است. در زمینه عدم تعادل و توازن جمعیتی است که در این زمینه خیلی موفق نبودیم. و این ناکامی چالش بزرگی را در کشور ایجاد کرده است.
۳- چالش سوم عبارت است از تلقی از روستاها به عنوان مانع توسعه.
منظور همان توازن جمعیتی بین روستا و شهر است؟
من در سطح کلان صحبت میکنم. در فلات ایران جمعیت براساس نظم و نسقی در فضای جغرافیایی کشور پخش شده بود. این نظم الآن بهم خورده که بسیار نگران کننده است. اگر ایران را به چهار قسمت مساوی تقسیم کنیم عمده ترین جمعیت کشور در شمال غربی کشور متمرکز شده است. این در سطح ملی و منطقهای خطرناک است. چون مناطق سیستان و بلوچستان، کرمان، یزد، خراسان، سمنان در حال تخلیه شدن هستند. همچنین قسمت میانی هم در حال تخلیه شدن است. برای این چالش باید فکری اساسی بشود. درست که دریا مزیت است اما فلات ایران که قبلاً دریا نداشته جمعیت داشته، چرا فلات ایران از جمعیت خالی شده است؟
علتش همان خشک بودن فلات مرکزی ایران نیست؟
من اصلاً اعتقادی به بحران خشکسالی و کم آبی و بی آبی ندارم. این بحرانها سه هزار سال پیش در ایران وجود داشته است. با همین فلات خشک و کم آب، ۲۳ تمدن و مدنیت ساختیم. پنج شاخص تمدن اگر در منطقهای به وجود آمد،آن وقت میتوانیم بگوییم که در آن منطقه تمدن یا مدنیت به وجود آمده است. وقتی در فلات مرکزی ایران ۲۳ تمدن به وجود آمده است، بدین معنا است که مردم میدانند در آن مناطق چگونه زندگی کنند. تا زمان کریم خان زند ما چیزی از غرب کم نداشتیم. روزی سفیر پرتقال تفنگی به کریم خان هدیه داد. کریم خان گفت این تفنگ را بدهید به زرگران شیراز و تا عصر یک ظریفترش را بسازند.در مبالات برابر تجاری نیز چنین بوده است.
پس بیآبی نمیتواند عامل ویرانی تمدنی شود و آب بهتنهایی هم نمیتواند تمدن بسازد. مردم میدانند که با مشکلات چگونه زندگی کنند و با آن همراه شوند و تمدنی ماندگار در تاریخ بسازند؟
اعتقاد من این است که کم آبی و خشکسالی نمیتواند شرایط بحرانی بلند مدت ایجاد کند. ما در همین فلات خشک تمدن ساختیم. در آنتالیاکه دو برابر ما بارندگی دارد آیا تمدنی ماندگار ساخته شده است؟ من هیچ وقت قبول نمیکنم که آب موضوع بحرانی ایران بوده باشد. ما همواره این طور بودیم و ملت ایران یک هوشمندی تاریخی و تمدنی داشته و توانسته کم آبی را به نفع خود تبدیل به فرصت کند.
برخلاف آنچه مرحوم بازرگان میگفت و ملت ایران را ملتی سازگار که خودشان را به هر رنگی در میآورند! ملت ایران ملتی بوده و هست که در شرایط سخت و بحرانی با نوآوری و خلاقیت توازن پویا ایجاد میکرد. ایرانیان راههایی نو و فن آوریهای خلاقانه برای همراه شدن با شرایط سخت خشکسالی پیدا و اختراع کردند. امپراطوری ایجاد کردند. حالا این سازگاری ممکن است سازگاری با گیاهان، سازگاری جانوری یا سازگاری اقلیمی و اندیشه ورز باشد. یعنی ملت ایران با طبیعت مقابله نکرد بلکه با آن همراه شد. همین همراهی باعث میشد که وقتی خشکسالی اتفاق میافتاد به جای گوسفند، بز پرورش میدادند. به جای گندم جو میکاشتند. به جای غلات آب بر، حبوبات زود بار میکاشتند.
چرا امروزه از این ظرفیت و پتانسیل خیلی مهم و قوی استفاده نمیکنیم؟ آیا همان مشکل مدیریتی کلان کشور است؟
یک استان ما به اندازه کشور هلند است: کردستان. هلند ۱۲۳ میلیارد دلار درآمد فقط از طریق صادرات و فروش گل دارد. ما هم میتوانیم داشته باشیم. خیلی از مناطق ایران ظرفیت خودکفایی را دارند، اما آدمی غبطه و افسوس میخورد که چرا نمیکنند، چرا نمیشود! بحث توازن روستایی در ایران بسیار مهم است؛ این توازن در گذشته بود و امروز نیست.
من پیش از این چالش سوم را تلقی از روستاها به عنوان مانع توسعه ذکر کردم. اشتباهی که تمدن غرب کرد و در چند دهه گذشته تئوریسینهای آن متوجه اشتباه خود شدند: “خانواده مانع توسعه است”. تمدن غربی خانواده را در تقابل با صنعتی شدن میدید، بنابراین آن را حذف کرد. این اعتقاد وجود داشت که کودکان و زنان چون دستمزد کمتری میگیرند به جای مردان کار کنند. این همان استثمار واز بین بردن خانواده است. بعد تئوریسینها پی بردند که مسیر را اشتباه رفتند و باید آن را تغییر دهند. تئوریسینها به این نتیجه رسیدند که خانواده محرک توسعه است، خانواده مهد انسان است، خانواده مولد نیروی کار است. خانواده خلق کننده ارزشها و هنجارها و باورها و اعتقادات است و عاملیت آرامش و مهر ورزی است. امروزه خانواده محرک صنعتی شدن است و من پیش بینی میکنم در آینده بازتولید فلسفی، هستی شناسانه و معرفتی نوینی از خانواده و نظام خانواده به وجود بیاید. چون بشریت به این شکل نمیتواند ادامه بدهد؛ نابود شدن سلول جامعه یعنی خانواده موجب فروپاشی جامعه است بحران خانواده در جهان زود گذر است. نمیتوانیم بگوییم که نهاد پیشرفت انسان، شهروند طبقه متوسط آمریکایی کارمند است. این نهادها در حال تغییر است. ۱۰ سال پیش این بحث شروع شده است. توسعه در سطح خرد خانواده آمریکای شمالی، و در سطح کلان هم اروپا و آمریکا. پارادایم جدیدی در حال شکل گرفتن است که انسانیتر و نهادی تر، متعادلتر و متوازنتر است.
ولی در کشور ما نیامدند بگویند که خانواده مانع پیشرفت و توسعه است. اما گفتند که روستا مانع توسعه و پیشرفت است. سومین بحران را من بحران هستی شناسی فضایی کشور میدانم. روستاها خاستگاه شهرنشینی است. روستاها خاستگاه تولید است، خاستگاه فرهنگ و زبان ماست. زبان سلوکیه حدود دویست و بیست سال بر ایران حاکم بود. زبان فارسی در شهرها کاملاً از بین رفته بود، در کاخها و بازارها همه یونانی صحبت میکردند، نامه نگاریهای حکومتی به زبان یونانی بود. بعد که فرهاد و مهرداد و مردمان ایرانی، سلوکیان را شکست دادند، اشکانیان فارسی را از روستاها گرآوری کردند. وقتی تمام شهرها مسخر یونانی شده بود، فقط روستاها هویت اصلی خود را حفظ کرده بودند. برای همین اسمش را گذاشتند فارسی دری. یعنی فارسیای که از در و دشت و روستا آمده بود. روستاها همیشه ذخیره فرهنگی ملتها هستند. حتی روستاها بهترین مکان را برای زندگی انتخاب میکنند. وقتی با آنها زندگی کنید متوجه میشوید که عقلانیت آنها در انتخاب مکان زندگی چقدر بالاست. در زمان جنگ تحمیلی در کردستان پایگاهی زده بودیم و همیشه برایم سووال بود که چرا مردم “ابراهیم حصار”، در مکانی کثیف و باریک و درهای و دور از طبیعت و زیباییهای آن است زندگی میکنند و در جایی که ما پایگاه زدیم زندگی نمیکنند. چند ماهی تابستان و پاییز گذشت تا زمستان شد. آنقدر برف بارید که تمامی پایگاه ما تا بام پر شد ازبرف. این جا متوجه شدم که مردم روستا برای انتخاب محل زندگی شان عقلانیت فوق العادهای دارند. روستاییان خیلی عقلانیتر از ما به طبیعت و محیط اطرافشان نگاه میکنند. مکان یابی آنها از بهترین استادان جغرافیا، زمین شناس، و زیست شناس نیز بهتر است. خلاصه این که گفتند روستاها مانع پیشرفت و توسعه هستند و این تفکری است که متاسفانه از دیروز هم قویتر و هم طرفداران بیشتری دارد. استدلال آنها این است که: روستاها بانک رای هستند. روستاها ضد دمکراسی هستند. اگر میخواهیم سریعتر به دمکراسی برسیم باید روستاها را حذف و جمعیت روستا را کوچک کرد و فرستاد به شهر. تئوریای است که میگوید اگر میخواهید جمعیت را کنترل کنید، باید آنها را در پنج یا شش نقطه متمرکز کنید. این دیدگاه امروزه منسوخ شده است. امروز میگویند که به علت وجود شبکههای اجتماعی و ارتباطی گسترده میتوان جمعیت را در مسیر دموکراسی کنترل و هدایت کرد. روستاها بانک رای هستند یعنی این که نمایندگان و حتی صاحبان قدرت میتوانند با قول و قرارهایی که میگذارند رای آنها را به نفع خود جمع کنند. این دیدگاه غلط و خطرناکی است و به شدت هم طرفدار دارد.
اما این دیدگاه ضدتوسعه است و روش زندگی توأم با احترام متقابل را میتوان در همه شرایط اجتماعی ایجاد کرد، اینگونه نیست؟
حتی اگر ضدتوسعه هم باشد اما طرفداران عمده و پر نفوذی دارد. این دیدگاه متاسفانه با حذف جهادسازندگی به عنوان دیدگاه غالب در کل کشور عمومیت پیدا کرد و باعث شده که ۱۲ میلیون حاشیه نشین داشته باشیم و این جمعیت بیشتر هم خواهد شد. پیش بینی میشود که در چند سال آینده جمعیت حاشیه نشین شهرها به ۲۰ میلیون نفر برسد. حاشیه نشینها هم حق شهروندی دارند و آنها باید آب لوله کشی سالم، بهداشت، مسکن، مدرسه، و… داشته باشند. اگر بخواهیم بین حاشیه شهرها و خود شهرها حصار بکشیم اشتباه بزرگ تری را مرتکب شدهایم. یعنی کانونی غیرقابل کنترل برای آسیبهای اجتماعی ایجاد کردهایم.
دو مشکل اساسی دیگری که به این بحرانها اضافه میشود این است که روستاها هیچ متولیای ندارند. با کمال تاسف و تاثر باید بگویم که هر کجا کسری بودجه به وجود میآید از روستاها کم میگذارند. در سطح فردی هم هر کجا بودجه کم میآید از بازنشستگان کم میگذارند.
بنابراین وضعیت قهقرایی و بسیار وحشتناکی به عنوان پدیده حاشیه نشینی شهرها در کشور بوجود آمده است. انقلاب ۵۷ در شمال تهران ایجاد نشد، بلکه از جنوب شهر شروع شد. حاشیههای شهرها مستعد هر بحران و اقدامی هستند. یکی از عمده ترین راهی که بتوان با چالش حاشیه نشینی مقابله کرد بحث توسعه روستایی است. چقدر نفت یا گندم تولید کنیم، فقط تولید کنیم، تولید کنیم. نمیدانند که یکی از کارکردهای خانواده و جامعه روستایی تولید است و فقط نباید انتظار داشته باشیم که جامعه روستایی برای ما تولید کند. در عوض ما هم باید برای آنها امکانات ایجاد کنیم.
۲۰ هزار روستای ما در حال تخلیه شدن هستند، در صورتی که این روستاها آب، برق و تمامی امکانات برای زندگی را دارند، حتا زمین آماده برای کشاورزی. اما در آن روستاها کسی نیست که کار کند. این روستاها با حداقل سرمایه گذاری زنده و احیاء میشوند، اما بدون توجه رها شدهاند زیرا بین توسعه روستایی و توسعه کشاورزی ما همبستگی وجود ندارد. امکانات را به روستاهایی میدهیم که جمعیت بیشتری دارد اما تولید گندم در روستاهایی هست که جمعیت کمتری دارند.
شما در صحبتهای تان به سه چالش اشاره فرمودید، ولی برخی معتقدند که در خود الگوی توسعه نیز دارای نقایص جدی هستیم؟
این از چالشهای بزرگ ما است. ما الگوی نهاد توسعه فراگیر نداریم. دیگر کشورها دارای ساختار توسعه محلی هستند مانند تایوان. تایوان الگوی توسعه روستایی در آسیا است. بین ظاهر روستایی و شهری در تایوان فرقی نیست، دقیقاً همان امکاناتی که در شهرها هست در روستاها هم هست، اما آنها دارای ساختار توسعه محلی هستند. توسعه روستایی با توسعه کشاورزی با هم باید پیش برود. همه، از مسوولین عالی تا کارشناسان و کارمندان و شهروندان بدانند که ساختار کشاورزی ایران ماهیت و شالکه ایی روستایی دارد. حتی در ژاپن و دهها کشور نهاد توسعه محلی توسعه یافتهاند ولی در کشور ما…
این چه منطقی است که میخواهند روستاها را از بین ببرند اما کشاورزی را نگه دارند. آیا این تضاد نیست؟
در این باره هرچه میگوییم فایدهای ندارد.
شاید منظورشان کشاورزی صنعتی باشد؟
کشاورزی صنعتی هم اعتبارش را از دست داده است. در کشورهای درجه یک توسعه یافته حرکت به سوی کشاورزی خانوادگی است. هند کشاورزی خانوادگی انجام میدهد. فائو اعلام کرده که انقلاب سبز شکست خورده است. ۸۰ درصد از تولیدات کشاورزی توسط واحدهای خرد است و واحدهای خانوادگی همچنین واحدهای بهره برداری زیر ۱۰ هکتار که ۳۸ درصد اراضی کشاورزی را دارند بیش از ۵۰ درصد محصولات غذایی و ۷۰ درصد محصولات کاربر مانند گوجه و برنج را تولید میکنند. بنابراین از ۲۰۱۴ بازگشت شده به واحدهای خرد و خانوادگی،شعار اصلی فایواست.
چرا ما به این سمت حرکت نمیکنیم. به نوعی حتماً باید برخلاف مسیر جهان حرکت کنیم تا به توسعه برسیم؟
فکر میکنم ما مدیرانی نداریم که تصمیمات بزرگی بگیرند. این خیلی وحشتناک است. مجموعه عظیم صنعتی در جایی از کشور ایجاد شد. در کنار این مجموعه سه روستای دو هزار نفری هست. اگر بین این مجموعه و روستاها درگیری به وجود آید روستاییان آن مجموعه را به آتش میکشند. چرا برای این مجموعه و روستاهای اطراف برنامه کارآمد و دقیقی نداریم و تعادل بین این دو ایجاد نمیکنیم. میلیاردها دلار برای این مجموعه هزینه شده، اما بهره وری از آن مناسب نیست. اگر سازمان توسعه منطقهای وجود داشت میتوانست بین این دو تعامل و تعادل ایجاد کند.
اگر در کشور توانایی نرم افزاری و سخت افزاری نداشتیم میگفتیم نمیشود به توسعه رسید یا نمیتوان برنامههای توسعهای تدوین و تنظیم کرد. اما این امکانات را داریم باز نمیتوانیم به یک برنامه مشخص و علمی و دقیق توسعهای برسیم، علت را در چه میبینید؟
این را باید از مسئولان و نمایندگان مجلس بپرسید که چرا یک نهاد توسعه منطقهای ایجاد نمیشود. براساس آمارهای سازمان ملل به لحاظ توسعه بازارهای محلی ۱۶ مرتبه سقوط کردهایم. چرا هیچ کاری نمیکنیم. حتی اگر تهران ظرفیت بزرگ شدن را نیز داشته باشد، آیا تمامی مشکلات با بزرگ شدن تهران حل میشود؟ بررسی شده که در شرایط بحرانی کدام حاشیهها شهری به کدام نقطه از شهر حمله و غارت میکند. نداشتن برنامه و سازمان توسعه منطقهای یعنی واپس گرایی و قهقرایی. من به ده مرجع تصمیم ساز و تصمیم گیر پیشنهاد سازمان توسعه منطقهای دادم. از قبیل ریاست جمهوری، نمایندگان مجلس، شورای تعیین وزیران، وزیر،آقای دکتر عمادی مشاور وزیر، معاونت توسعه روستایی و… روستاها پول نمیخواهند، در صورتی که با یکی از بزرگان روستاها صحبت میکردم، میگفت که ۱۶ میلیارد تومان پول داریم اما نمیدانیم چه باید بکنیم. مشکل روستاهای ما قناتهای خشک شده است. قناتها چرا خشک شد چون دولت گذشته چاههای عمیق ویرانگر حفر کرده است. بچههای روستایی دبیرستان ندارند، چون معلمی نمیرود در روستاهایی که هیچ امکانات رفاهی ندارد، تدریس کند. پزشکان به خانههای بهداشت خالی از دارو و امکانات دارویی و پزشکی نمیروند. پول داریم اما برنامه نداریم. متولی نداریم. سازمان توسعه روستایی برای همین کار باید احداث شود. سازمان توسعه روستایی اصلاً در برنامه ششم وارد نشد. با این وجود نمیتوانم برای آینده افقی روشن ترسیم کنم. اما مطمئن هستم که دلسوزان این کشور روزی به این نتیجه میرسند که باید چنین سازمانی تاسیس شود. فقط مشکل این است که آن روز زیاد دور نباشد. به قول آنتونی گیدنز این مسایل حل میشود یا با فاجعه یا با عقل.ای کاش زود به این عقلانیت برسیم.
راهکار چیست؟
راهکار در تناسب و تعادل نهفته است. در ایران اشتغال با آموزش تناسبی ندارد. در دانشگاه آزاد ۴۰ نفر دکترا در یک رشته درس میخوانند، در صورتی که نمیدانند کجا به کار مشغول خواهند شد. از یکی از مسوولان وزارت علوم پرسیدم که در سال چند عضو هیأت علمی جذب میکنید گفت هزار نفر. بعدش پرسیدم چند نفر در مقطع دکتری دانشآموخته میشوند گفت ۴۰ هزار نفر. یعنی ۳۹ هزار نفر برای چی درس میخوانند؟ حالا عدهای هم در دستگاههای دولتی و خصوصی جذب شوند. کلی از این فارغ التحصیلان بیکار خواهند بود. یعنی ما در سال ۴۰ هزار شغل ایجاد میکنیم! ۱۰ سال پیش همه میدانستند که با تورم جذب دانشجو با معضل بزرگ بیکاری تحصیلکردگان روبرو خواهیم شد. اما کسی نمیدانست که چه باید کرد. این یک خسارت بزرگ به کشور است.
چون توان مدیریتی ندارند. توانایی انگیزه میآورد و کسی که ناتوان از تصمیم گیری باشد همه چیز را “فریز” میکند. با این حال به آینده بسیار امیدوارم، زیرا ایران مشکلات عظیمتر از این به خود دیده است.اما اگر به آخر برسد و پی ببرد که دیگر هیچ راه حلی وجود ندارد، آنوقت دست به کار آخر میزند.
در این ۱۰ سال اعتبارات روستایی بسیار ناچیز بوده. باید اعتبار بسیار خوبی را برای روستاها بگذارند. اگر برای صنایع روستایی و بازسازی روستاها سرمایه گذاری شود مطمئن باشید مردمی که مهاجرت کردهاند برمی گردند و در روستاهای خود زندگی خواهند کرد. اما به شرطی که برنامه و مدیریتی درست داشته باشیم. باز اگر بخواهیم از فرصت پیش آمده به درستی استفاده نکنیم، آن وقت فرصت دوبارهای نخواهیم داشت. ایجاد شغل در روستاها میتواند بهترین راه کار باشد.
یعنی مسایل کوچک را به طور غیرقابل باوری بزرگ کرده و حالا در مقابل این بزرگی خود ساخته معطل مانده ایم؟
مهمترین بحث امروز، حاشیه نشینی شهرهاست.اما حاشیه نشینی معلول است وتوسعه روستایی کلید آن است. اگر چهار مأموریت انجام بدهیم توسعه روستایی و این کشور مسیر پایداری پیدا میکند: ۱- ترتیبات نهادی. یعنی واگذاری امور به مردم از طریق نهادها. هرچه قدرت را واگذار کنیم به نهادها، نظام پایدارتر خواهد شد. ۲- ارتقای کرامت انسانها. این حاشیهنشینها انسان هستند، کرامت و حرمت دارند و رفاه میخواهند، ولی دولت باید رفاه را در محل تولد آنها تامین کند نه در شهرهایی مثل تهران. چرا از لرستان که گنج ایران است این همه مهاجر داشته باشیم. از ایلام، از خوزستان، از آذربایجان، از کرمان و از تمامی نقاط کشور. ۳- ما باید خودکفایی داشته باشیم، برای نان شب نباید وابسته به کشوری باشیم. اینکه برخی میگویند ما نمیتوانیم به علت بی آبی و خشکسالی و زمینهای محدود کشاورزی کنیم، قبول ندارم. همین خوزستان را درست مدیریت کنیم، کشور را به خودکفایی میرساند. ما باید به لحاظ غذا خودکفا باشیم. اگر گرسنه باشیم نمیتوانیم یک کنشگر منطقهای و جهانی باشیم. ۴- پایداری محیطی. باید به مسوولان گفت که نمیشود محیط زیست پایدار داشته باشیم الا بدون مشارکت مردم. جهت پژوهشی به استان کهکیلویه و بویر احمد رفته بودم در یکی از مسیلها گاوییونهای خیلی خوبی ساخته شده بود. شاید ۶۰۰ یا ۷۰۰ میلیون هزینه شده بود. بعد از شش ماه دیدن که تمامی سنگهای گاوییون به پی ساختمان تبدیل شده است. روستایی که هنوز معیشتش تأمین نشده به فکر محیط زیست نیست. محیط زیست برای من و امثال من مهم است که زندگیم تأمین است. اگر این چهار ماموریت را به خوبی انجام بدهیم کشور واقعاً بیمه میشود برای دهها سال. ولی اگر این روندی که هم اکنون است پیش برود علایم بحران غیرقابل انکار است./