کشاورزی یا فیزیک؛ کدام به داد بشر میرسند؟
وحید زندیفخر
“ما الان به کشاورز نیاز داریم تا برای نسلهای آینده غذا تولید کنه، نه مهندس فضانورد!” این جمله تأملبرانگیز مدیر مدرسه مورفی، به پدرش بود. دکتر کوپر -پدر مورفی- کسی است که در فیلم میان ستارهای (Interstellar) مانند دخترش نسبت به کشاورزی بدبین است و گمان میکند زمین به مرحلهای از نابودی رسیده که باید هرچه سریعتر آن را ترک کرد. او به همراه خانوادهاش در جایی از آمریکا زندگی میکند که در سطح وسیع، ذرت کشت میشود. خانهاش در میان مزارع سرسبز احاطه شده و اطرافیانش همه کشاورز هستند. در عین حال اما زمین حال خوشی ندارد. او در زمانی حضور دارد که به واسطه خشکسالی، هفت سال از آخرین کشت گندم گذشته و تولید بامیه هم متوقف شده است. هر از گاهی هجوم گرد و غبار وحشتناک، حس تلخ خشکسالی را دو چندان میکند و عنقریب، مزارع ذرت را نیز به نابودی بکشاند. دکتر کوپر، با وجود اینکه برای کشاورزان مزارع اطراف، کمباینهای هوشمند ساخته و نگاهی مدرن به پروسه کشاورزی دارد، اما هنگامی که پهباد خورشیدی را تعقیب میکند، به خود اجازه میدهد که با اتومبیل از وسط مزرعه ذرت بگذرد و با چکمه تکنولوژی، کشاورزی را له کند؛ درست همین سناریو توسط مورفی، آن زمان که پدرش در یکی از سیاهچالههای فضایی گرفتار شده، تکرار میشود.
شاید ادعای بیهودهای نباشد که سراسر فیلم میان ستارهای، به گونهای تقابل زندگی و محیطزیست را به نمایش میگذارد. خاکی که همیشه غذای مردم را تولید کرده، حالا به دشمنی تبدیل شده است که اجازه نفس کشیدن به آنها را نمیدهد. گروهی مخفی در زیر زمین، به دنبال یافتن راهی برای نفوذ به یک سیاره شبیه زمین هستند تا بلکه بتوانند راه کشاورزی را در کرهای جدید ادامه دهند. آنها نگران تأمین غذا و خشکسالی در آیندهاند؛ آیندهای که از هماکنون میشود نشانههای آن را در لابهلای گرد و غبار خوزستان دید. دکتر کوپر سرانجام موفق میشود مدیریت تیم چهار نفره را برای جستوجو در فضا بر عهده بگیرد. او امیدوار است که بعد از گذر از کرمچاله، وارد کهکشان جدیدی شود که حداقل یک سیاره در آن شبیه زمین باشد؛ سیارهای حاوی آب و خاک.
در حقیقت پیام فیلم را باید در جنگ برای گرسنه نماندن دنبال کرد. آنجا که کشاورزان با وجود در اختیار داشتن مدرنترین دستگاهها نمیتوانند غذای مورد نیاز مردم جهان را تأمین کنند. آنجا که خاک، قیام میکند و بر سر مردم آوار میشود. جایی که نه تنها نمیشود غذا تولید کرد، بلکه ریهها هم در نبرد زندگی، عاقبت تسلیم خواهند شد. حال دکتر کوپر با همکارانش در آرامش فضا غرق شدهاند. آنها زمین را از پنجره سفینه نگاه میکنند و از اینکه خانهشان را اینچنین رو به نابودی کشاندهاند، غبطه میخورند. اگرچه در ذهن دکتر کوپر، چیزی جز تنازع برای بقا وجود ندارد و او تنها به فکر امتداد زندگی و جوهر انسانیت در سیارههای بیگانه است، اما به هیچ عنوان نمیتواند از سیاره مادر خود یعنی زمین دل بکند. در داخل سفینه، قبل از فرو رفتن به خواب دو ساله، تقریباً در تمام صحنهها هدفون در گوش دارد و انگار آهنگی دلنشین را میشنود. زمانی که دستیارش نوع موسیقی را از او پرسید، جوابی نداد، اما هدفون را به گوش او سپرد … صدا چیزی نبود جز آرامش حاکم بر طبیعت و جیرجیرکهایی که همراه با شُرشُر آب، سکوت شب را میشکنند. این صحنه به بهترین حالت، پیوند ناگسستنی طبیعت و روح انسان را به نمایش میگذارد؛ آن هم روح انسانی که اعتقادی به کشاورزی ندارد و همه چیز را در توسعه تکنولوژی و رها شدن از زمین میبیند.
آنها در محیط نامنتاهی فضا میگردند، سیارههای مختلف را طی چندین سال میآزمایند، اما هیچ جایی مثل زمین که بتواند مانند مادری از آنها پاسداری کند، یافت نمیشود. انگار قانون نسبیت انیشتین، تفاوت ساعات شبانه روز و میزان گرانش، تنها در نقطهای به نام زمین به تعادل میرسد و به غیر از آن، گستره وسیعی از نسبیتها و بینهایتها صف کشیدهاند که زندگی را از توازن خارج کنند. این فیلم قصد دارد بگوید هرچند که انسان، میلی وصف ناشدنی برای امتداد بقا دارد، اما حماقتهای قرون آهن و فولاد و روبات، بستر لازم برای این بقا را تا مرز نابودی کشاند و لبهای مادر زمین را از شدت تشنگی، خشک کرد. حالا او مانده و شکمهای گرسنه و مشتی گرد و غبار که فرصت نفس کشیدن را از او دزدیده است.
دکتر کوپر به واسطه قانون نسبیت، بعد از چند دهه که با دستان خالی از فضا برگشت، همچنان جوان بود، اما دخترش – مورفی- در سکانسهای آخر فیلم، پیرزنی فرتوت به نظر میرسید که لحظههای پایانی عمرش را سپری میکند. مورفی با وجود عشقی که به پدر داشت، زمین ماند و در سیر طبیعی خود از خرده طبیعت باقیمانده لذت برد، اما پدر اگرچه جوانیاش حفظ شده بود، تنها صدای طبیعت را شنید و تاریکی بیانتهای فضا را به مصنوعیترین شکل ممکن نظاره کرد. در حقیقت، منظور اصلی فیلم را باید اینگونه بیان کرد که اگرچه نمیتوان در فضای بکر و جوان، جایی به مهربانی زمین یافت، اما این مادر پیر، به روزهای پایانی عمر خود نزدیک شده و نیاز به پرستاری دارد!/